روزانه نویسی

روز ۲۳۴- درس خوندن، یا نخوندن

سلام استاد علاقه و درد…ترکه های تبیه و ارشاد را کنار خاطراتم که گذاشتی، روزگارم شد همه بی رحمی و درد. خانه تکانی احساسی نیاز بود برای دوباره ساختنم…این زخم بی ثبات علم چوبی، و حقیقت حبابی همیشه با من است.  من نمی تونستم. یعنی واقعا نمی تونستم دینی رو وقتی توی مدرسه بودم بخونم.… Continue reading روز ۲۳۴- درس خوندن، یا نخوندن

روزانه نویسی

روز ۲۳۳ – الگوی ما حادثه شد…و درد

سرت را بالا برگیر فرشته نوازش و عشق. تلاقی نور ایمان و جرقه وصال و حضورت نایب ترین حقیقت دنیای فانی ماست.  دیشب تمومش کردم. خدایش آخرش رو قشنگ تموم نکرده بود نادیا هاشمی. چقدر طول کشید که تموم بشه، نمی دونم. می دونم اما تمومش کردم. وسط این همه درس و مشق، خوندن این… Continue reading روز ۲۳۳ – الگوی ما حادثه شد…و درد

روزانه نویسی

روز ۲۳۲ – امروز باید بهتر از دیروز باشه

آغوشت و من و دنیایی رویا…سرت را بگذار روی خیال حادثه. بگذار من غرق اروز و گریه شوم با حضورت.  باید نوشت. باید گفت. چه از درد چه از شادی. باید صادق بود. باید صادق بود.  توی دفتر وکالت یه زوج ایرانی به عنوان موکل داشتیم. موکلهای خوب و نازنین. اما…ایرانی. من شرمنده شده بودم.… Continue reading روز ۲۳۲ – امروز باید بهتر از دیروز باشه

روزانه نویسی

روز ۲۳۱- شادی در ابعاد خونه ات، و حسابداری

باید گاهی لبخند زد و زندگی کرد، در همین ابعاد کوتاه و دوست داشتنی.  خوب، یه روز دیگه هم اومد و رفت. من و یه همسر یه تصمیم گرفتیم. یه خورده سخته. یه خورده ترسناک هست. یه خورده من دست و دلم می لرزه وقتی بهش فکر می کنم. اما خوب بالاخره هیچ کس از… Continue reading روز ۲۳۱- شادی در ابعاد خونه ات، و حسابداری

روزانه نویسی

روز ۲۳۰- و من می نویسم

خبر داری عاشقانه های رود و سنگ به چاپ سوم رسیده است؟!  اول از همه این عکس از Kingstown. دوم از همه، کلی اونجا برف بود. اینجا هیچ خبری نیست که ظاهرا قرار فردا کمی برف بیاد. خوب زورهای اخر زمستون… دیشب کلی خسته بودم. اما مشق رو نوشتم و تقریبا ساعت ۱۱ سابمیت کردم… Continue reading روز ۲۳۰- و من می نویسم

روزانه نویسی

روز ٢٢٩- روز وسط جاده ای

الان دارم از کینگستون بر می گردم. برسم خونه می ام توضیح می دم کجا بودم. الان نمیشه… نوشت خوب و خوش باشید تا من بیام. ای پست تکمیل می شود… تکمیل پست: دیشب بعد از یک اتفاق که فکر کنم اتفاق خوبه. زنگ زدیم به پسر خاله جان که بله. ما این کار رو… Continue reading روز ٢٢٩- روز وسط جاده ای

روزانه نویسی

روز ۲۲۸- پرش های گنجیشگی و نوشتن های من

زیبای من، جای خنده ات در چشمان من حکاکی شده است…بینایی نمی خواهد، دنیای من همه تویی… حال شما خوبه؟! من نمی دونم. حالم یه جوریش هست. دقیقا حس روزی رو دارم که می خواستم رسما بگم بله. یعنی همون حس. ههه…فکر کنم دارم دوباره شوهر می کنم. راستی دمتون گرم که رفتین رای دادین.… Continue reading روز ۲۲۸- پرش های گنجیشگی و نوشتن های من

روزانه نویسی

روز ۲۲۷- و من تو را انتخاب می کنم

گفتم می ترسم. گفتی نترس اونجور نماند، اینجور نمی ماند. گفتم اگه نیاومدی چی؟ گفت می ام…خدا بزرگه  و خدا بزرگ بود، سایه اش اینجا هم برسرمه. شما خوبید؟ رای دادید؟ من مثل خلا از دیشب که با مامان اینا حرف زدم می خوام برم رای بدم. یعنی یک عدد حس بد به من دست… Continue reading روز ۲۲۷- و من تو را انتخاب می کنم

روزانه نویسی

روز ۲۲۶- دلم یه بغل می خواد

همین دقایق ساده رو داشتن بس است. تو بخند امروز از اون روزاس که دلم بغل می خواد. یکی بیاد من رو بغل کنه. بزنه روی شونم و همه حرفهایی که می زنم رو به خودم بزنه. یعنی از اون روزاس که صبح به زور بلند شدم. هدف امروز دقیقا این بود که Survive کنم.… Continue reading روز ۲۲۶- دلم یه بغل می خواد

Uncategorized · روزانه نویسی

روز ۲۲۵- خونه آینده؟

می ترسم…هوای خیالم ابری و بارانی است و من در ترس ندیدنت…نفهمیدنت فرو می روم. خیالم رو غسل عاشق بده…صد بار بیش از این …من می ترسم. و بله امروز چهارشنبه هست. به رسم همه چهارشنبه های دنیا رگ سیدی من امروز عجیب گرفته. چرا؟! نمی دونم. امروز بعد از ظهر قرار داریم بریم یه… Continue reading روز ۲۲۵- خونه آینده؟