روزانه نویسی

روز ۲۳۹- هوای حوصله خواب آلوده است، اما تو بخند

زیبای من سلام،
فاصله علاقه های پنهانی را که پشت سر گذاشتیم، دانستم تعبیر بودمان تا همیشه حوصله است. این خیال های نم گرفته دلتنگی هم با طلوع چشمان روشنت به فراموش تقدیم می شوند… فقط یک سوال،من در حضور نفس و معجزه بی تو چه می کردم سالها؟ 
یه عالمه کار دارم، اما دوست دارم بشینم، دستم رو بزنم زیر چونه و بیرون رو نگاه کنم. هی نفس بکشم و بگم بهار اومد. اخ جوووون. مثل خلا شدم. یعنی ماه های عاشقی داره می اد. و من کلی حس خوب دارم. کلی انرژی مثبت. مهم نیست کار ندارم. مهم نیست توی سن سی سالگی سابقه کارم هنوز زیر یه ساله. مهم اینه باید بتونم. بسازم و درستش کنم. 
به ۱۵ اپریل که فکر می کنم دلم گرم میشه. بعدش به همه کارهایی که می خوام انجام بدم… و آخرش، به اینکه قرار روز از آخرین روزهای می ماه می رم فرودگاه…و همین حس های ساده حالم رو خوب می کنه. 
روزهای اولی که اومده بودم اینجا می گفتم رشته مهندسی خیلی بهتز بود، همه اونایی که با من اومدن با رشته مهندسی کار پیدا کردن، دکترا گرفتن … مهم نیست، هستا…شاید من حقوق اولم ۱۰.۲۵ دلار بود ساعتی، یا حقوق بعدیم فقط ساعتی ۱۲ دلار شایدم کمتر باشه، مهمه اینه که خوشحالم. 
دیروز که برای شام/ناهار رفتیم دفتر، رییس بهم گفت بیا هفته ای یه روز، من یه درصدی بهت پول می دم. یعنی مثلا ۲ درصد، یه چیز خیلی کم. اما می رم. هفته ای یه روز، تا جایی که بتونم روزهای جمعه می رم دادگاه، و اینور اونور تا یاد بگیرم. به استادم باید ایمیل بزنم، شاید اون جایی رو سراغ داشته باشه که بتونه کمک من کنه. باید بخونم. باید یاد بگیریم. مگه نه؟!
از اینا بگذریم…
می خوام یکی از اینا بگیریم برای انبار مواد خوراکی… خوشگل نیست؟!
یا از اینا 
خوب من برم درس بخونم.
شما هم شاد باشید…به خودتون انرژی مثبت و عشق بدید. اجازه ندین هیچ فکر بدی بیاد توی ذهن قشنگتون
عاشق باشید…تلاش کنیدو شکرگزار

Leave a comment